Blog
دو رودخانۀ جاری

نگاهی به تأثیر شعر انقلاب ایران بر شعر امروز افغانستان
تمهید
ما در این نوشته برآنیم که وجوه و جوانب مختلف تأثیر شعر انقلاب اسلامی ایران بر شعر امروز افغانستان را نشان دهیم. البته قبل از نشان دادن این وجوه، اصل خود این تأثیر را میباید اثبات کرد، ولی به نظر میرسد که موضوع برای کسانی که با شعر امروز افغانستان آشنایند، چندان پوشیده نیست. مسلماً در حین بحث نیز شواهدی به میان میآید که این تأثیر را تأیید خواهد کرد.
نگاهی به پیشینه
ارتباطات ادبی میان این دو پاره از قلمرو زبان فارسی فراز و فرود داشته است. در قرون کهن البته «مرز» و «ملت» به مفهوم کنونی وجود نداشته و همه این سرزمینها یا یک کشور بود و یا اگر هم در هر یک «خطبه و سکه» به نام پادشاهی بود، رفتوآمد و هجرت و اقامت مردم، تابع این تفاوت حکومتها نبود و چنین بود که در آثار ادبی ما نیز هیچگاه چیزی به نام «کشور» و «ملت» به مفهوم کنونی آن دیده نمیشود، بلکه به معنی «سرزمین» و «فرقه و طایفه» آمده است.
اما در قرن حاضر که مرزهای رسمی به شکل امروزین آن در میان این سرزمینها کشیده شد، لاجرم هم رفتوآمد کمتر بوده و هم روابطِ غالباً سرد دولتها، مانع دادوستد بسیار میشده است. با این هم به مدد مطبوعات و کتابهای منتشرشده در ایران، مردم افغانستان با تحولات ادبی ایران بیگانه نبودند و شاعران معاصر ایران در افغانستان بسیار شناخته شده بودند؛ به ویژه ملکالشعرا بهار، پروین اعتصامی، شهریار و رهی معیّری از کلاسیکسرایان و نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و احمد شاملو از نوگرایان قبل از انقلاب اسلامی.
پس وقتی از تأثیر انقلاب اسلامی بر شعر افغانستان سخن میگوییم، نباید چنین پنداشت که اصل تأثیرگذاری شعر ایران بر افغانستان از این زمان شروع شد، بلکه فقط اختلاف در نوع تأثیر بود. اما در مورد شعر انقلاب، از آن روی تأثیر آن در دورههای مختلف تاریخی و نیز در داخل و خارج افغانستان متفاوت بوده است، لاجرم باید یک تفکیک زمانی و مکانی قایل شویم.
تفکیک زمانی و مکانی این تأثیرات
۱. در داخل افغانستان
متأسفانه در چند قرن اخیر میان دو کشور ایران و افغانستان معمولاً مناسبات حکومتی نیکی برقرار نبوده است. اوج این تیرگی روابط، در دورۀ حکومت کمونیستها در افغانستان بود، یعنی از پیروزی کودتای کمونیستی در اردیبهشت ۱۳۵۷ تا پیروزی مجاهدین افغانستان در اردیبهشت ۱۳۷۱.
در این دوره افغانستان سخت درگیر مبارزات مردم علیه حکومت کمونیستی و اشغالگران روسی بود و جمهوری اسلامی ایران هم از این مبارزات حمایت میکرد. پس دولت ایران در چشم حاکمان افغانستان یک دشمن نیرومند دانسته میشد. به همین سبب ارتباطات سیاسی به حداقل رسیده بود و ارتباط فرهنگی تقریباً وجود نداشت. راه توزیع نشریات و کتابهای چاپ ایران به افغانستان بسته شده بود. کتابهای اسلامی ـ انقلابی از نوع کتابهای دکتر شریعتی و آیتالله مطهری ممنوع بود و حتی گاه دستمایۀ بازداشت دارندگانشان میشد. بازارهای افغانستان همچنان از کتابهای ایران انباشته بود، اما فقط کتابهای چاپ سالهای پیش. از کتابهای چاپ شده در دوران انقلاب اسلامی فقط فرهنگهای لغت و متون کهن و امثال این آثار که از نظر دولت «بیضرر» دانسته میشد به افغانستان راه مییافت، آن هم بسیار اندک به سبب بسته بودن راههای رسمی و ناامنبودن راههای مخفی و قاچاقی.
رسانههای افغانستان در آن عصر در ضدیت کامل با جمهوری اسلامی بودند و آنچه از ایران در آنها به نمایش درمیآمد، فقط فیلمها و ترانههای قبل از انقلاب بود برای تفریح و سرگرمی مردم.
با این وصف بسیار طبیعی بود که شعر انقلاب اسلامی ایران با همه تحولی که به خود دیده بود و با همه گرمی و تبوتابی که داشت، تقریباً هیچ در داخل افغانستان انعکاس نیابد. مثلاً من که در سال ۱۳۶۳ به ایران کوچیدم با آن که صدها عنوان کتاب چاپ ایران خوانده بودم، تنها کتابی که از سالهای بعد از انقلاب دیده بودم «گزیدۀ دیوان شمس» دکتر شفیعی کدکنی بود. من تا آن زمان بسیاری از شعرهای پروین اعتصامی و شهریار و دیگر شاعران قبل از انقلاب اسلامی را از حفظ داشتم، ولی نامی از حمید سبزواری، نصرالله مردانی، علی معلم، موسوی گرمارودی و دیگر شاعران مطرح در آن سالها نشنیده بودم.
شاعران نوگرای افغانستان در آن سالها البته از شعر ایران بسیار متأثر بودند، ولی فقط از شعر قبل از انقلاب اسلامی و به ویژه از احمد شاملو، اخوان ثالث و نادر نادرپور.
۲. در محیط هجرت
در سالهای جنگ و جهاد به دلایل گوناگون، گروه وسیعی از مردم افغانستان به کشورهای دیگر، از جمله جمهوری اسلامی ایران کوچیدند. مهاجرانی که به ایران آمده بودند، غالباً ناراضی یا مخالف رژیم کابل بودند و بسیاری از آنها هستههای مقاومت را علیه آن حکومت شکل دادند. از نظر بافت زبانی و مذهبی نیز بیشتر این مهاجران با انقلاب اسلامی ایران همسو بودند و در واقع همین یکی از دلایل انتخاب ایران برای مهاجرت بود. از این روی، یک شور انقلابی و مبارزاتی در این مردم وجود داشت که از نظر عقیدتی هم با جریانهای انقلاب اسلامی ایران همسو بود. از جانبی دیگر وقوع جنگ تحمیلی در ایران و همزمانی آن با جهاد اسلامی افغانستان، یک موقعیت احساسی و حماسی مشابه در هر دو گروه ایجاد کرده بود.
مجموعۀ این عوامل یعنی همزبانی مردم، همسویی فکری و عقیدنی و همسرنوشتی اجتماعی، زمینۀ تأثیرپذیری مهاجران از جامعۀ میزبان را در همه ابعاد و جوانب مساعد ساخت. یکی از این بسترها، شعر بود. چنین شد که شعر مهاجران افغانستان در ایران بیش از دیگر جریانهای ادبی ایران، به شعر انقلاب نزدیکتر شد و از آن بیشتر تأثیر گرفت.
اولین نشانههای این تأثیرپذیری و همسویی را در آثار سعادتملوک تابش (۱۳۳۰ ـ ۱۳۸۹ ش) و سید عسکر موسوی (با نام مستعار ع. کابلی) میتوان یافت. البته تأثیرپذیری این دو شاعر بیشتر محتوایی است. در حوزۀ صورت، چون دوران بلوغ شعریشان در داخل افغانستان گذشته بود، بیشتر از شعر آنجا متأثر بودند. هم از این رو شعر هر دو تن بر خلاف جریان غالب در شعر انقلاب ایران در آن سالها، در قالبهای آزاد (نیمایی و سپید) است. این هم پارهای از یک شعر مرحوم سعادتملوک تابش:
این شهر سالخوردۀ تبدار
از عشق، از تمدن و فرهنگ
با مردمی ز یاد رفته
… با مردمی که بردهاند از یاد
فرهنگ روحپرور شرقی
معنای پرتبرّک تاریخ
مذهب، قرآن و راه علی را
نام تبار خون و غرور خویش
جریان تیزگام رهایی را (۱)
اما شاعری که از هر حیث (صورت و معنی شعر و حتی سلوک درسی و معیشتی) پرورده و متأثر از انقلاب اسلامی ایران است و از پیشگامان شعر جوان انقلاب افغانستان در آن سالها، سید فضلالله قدسی است. قدسی در آن زمان بیش از دیگر شاعران افغانستان در مجامع و محافل شعر ایران حضور داشت و به همین نسبت، بیش از دیگران از شعر انقلاب اسلامی تأثیر پذیرفت.
به دست باد سپردم عنان راحله را
بدان امید که یابم نشان قافله را
به کاروان سبکبار سالکان نرسم
برهنه گر نکنم پای پر ز آبله را
وصال محفل دریادلان میسر نیست
مگر به بارۀ خون طی کنیم فاصله را
… ز نای خستۀ تاریخ، استغاثۀ کیست
که برده از دلم اینک قرار و حوصله را
خوشا شبی که به یمن سحر کنم رنگین
ز خون خویش، مصلای سبز نافله را (۲)
«کاروان سبکبار سالکان»، «محفل دریادلان»، «بارۀ خون»، «استغاثه از نای تاریخ»، «مصلای سبز نافله» همه ترکیبهایی است که نظایرشان و حتی گاه خودشان در شعر شاعران اوایل دهۀ شصت انقلاب اسلامی دیده میشود.
با شکلگیری انجمنهای شعری شاعران جوان انقلاب در ایران، به ویژه در مشهد ـ که مهاجران حضور بیشتری در این شهر حضور داشتند ـ و نیز انجمنهای شاعران مهاجر افغانستان، این تأثیرپذیریها پررنگتر میشود چون هم بسیاری از شاعران جوان افغانستان در جلسات شعر حوزۀ هنری و دیگر کانونهای ادبی شعر انقلاب شرکت میکنند و هم خود برنامهها و شب شعرهایی دارند که گاه با حمایت نهادهای فرهنگی ایران شکل میگیرد. منابع مکتوب برای این شاعران هم کتابهایی همچون «تنفس صبح» قیصر امینپور، «رجعت سرخ ستاره» علی معلم و «از آسمان سبز» سلمان هراتی است. چنان که پیشتر گفته شد، این شاعران افغانستان به دلیل روحیۀ انقلابی اسلامی، کمتر با شعر جریانهای روشنفکری ایران تماس میگیرند و آثار شاملو و اخوان هنوز در میان آنها غریب و حتی گاه مطرود است، همچنان که در میان شاعران انقلاب در ایران.
اگر در دهۀ اول انقلاب، در پی مؤثرترین شاعر انقلاب اسلامی ایران بر مهاجران افغانستان باشیم، او کسی جز علی معلم نخواهد بود. روحیۀ حماسی و زبان نسبتاً کهن و گاه خراسانی این شاعر، لاجرم برای شاعران مهاجر بیشتر خوشایند است. اولین کسی از شاعران مهاجر که تأثیر روشنی از معلم دارد، ابوطالب مظفری است:
ز چشمهسار افق، خون تازه میجوشد
سپاه شب پی قتل ستاره میکوشد
ز دشت واقعه بنگر، غبار میآید
سمند عشق، چرا بیسوار میآید؟
مگر سپاه پلیدی دوباره خون کرده است
ز پشت باره، عزیزی دگر نگون کرده است (۳)
از اواخر دهۀ شصت تا اوایل دهۀ هفتاد مثنویسرایی به سبک علی معلم قویترین جریان سبکی در میان مهاجران است. از آن به بعد است که با پیروزی مجاهدین افغانستان و فروکش کردن نسبی شور و هیجان انقلابی، هم قالبهای دیگر بیشتر آزموده میشود و هم دایرۀ تأثیر گسترش مییابد و ردّ پای شعر قیصر امینپور، حسن حسینی، احمد عزیزی و علیرضا قزوه در شعر مهاجران افغانستان آشکارتر میشود.
نوع و دامنۀ تأثیر
تا اینجا به اجمال یک سیر زمانی و تفکیک مکانی را طرح کردیم. حالا و باز به اجمال، وجوه این تأثیر را برمیشماریم.
۱. وجه معنوی
در این تردیدی نیست که بیشترین برجستگی شعر انقلاب اسلامی ایران، در محتوای آن است. در این شعر مضامینی طرح میشود که در شعر فارسی تا کنون بیسابقه یا کمسابقه بوده است. دفاع مقدس، نگاه نوین به واقعۀ عاشورا و دیگر وقایع مذهبی، عدالتخواهی اسلامی، گرایش جهانوطنی اسلامی، تغییر مسیر مدح شاهان به ستایش بزرگان دین و قهرمانان ملی و مذهبی، همه اینها از رهاوردهای گرایش اسلامی در شعر فارسی است که از قبل از انقلاب اسلامی ریشه گرفته و تا کنون حضور دارد.
بسیاری از این مضامین در شعر مهاجران افغانستان هم به تأثیر از شعر انقلاب ایران دیده میشود و این خود چندین لایه دارد. روشنترین لایۀ آن، شعرهایی است که مهاجران برای مسایل انقلاب اسلامی ایران گفتهاند، همچون پیروزی انقلاب اسلامی، ستایش حضرت امام، سوگ حضرت امام و شهدای جنگ تحمیلی. از این نوع، میتوان این مثالها را ذکر کرد:
از حمید مبشر برای حضرت امام خمینی(ره):
سحرگاهان که عطری از غزلهای تو برخیزد
هزاران گل به دور رود آوای تو برخیزد
بیا، ای پیر! یک شب باز از چشم زمین بگذر
یقین دارم زمان پیش قدمهای تو برخیزد
… هنوز از تربت چشمان تو فانوس میروید
و مهتاب از نگاه عالمآرای تو برخیزد (۴)
از قنبرعلی تابش برای دکتر شریعتی:
ای از تبار سمندر، کاریز، دریای ایمان!
رؤیای سرسبز گندم، خواب گل سرخ، باران!
ابری تو، رنگینکمانی، کوهی، پر از آبشاری
سبز است سطح کویرت چون جویبار مزینان
… تو هفت پشت بشر را با عرش پیوند دادی
ای روح شفاف خونین، از تیرۀ سربداران (۵)
از محمدکاظم کاظمی برای شهدای جنگ تحمیلی:
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچۀ خاطراتت
دلم گشت هر گوشۀ سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحۀ دفترت را… (۶)
از سید حسن مبارز در پاسخ به مطروحۀ مقام معظم رهبری:
رفتی از امشب به فردا با عشق محفل به محفل
با درد طی شد مسیرت، یک عمر منزل به منزل
از داغ گلها شکستی، خونین چو برگ شقایق
در دفتر غم نشستی، رنگین چو افسانۀ دل
در گردش چشم خیسم با تو قدم میزند عشق
از آسمانها به دریا از موج دریا به ساحل (۷)
گروه دیگر شعرهایی است که به مسایل افغانستان اشاره دارد، ولی نوع نگرش در آنها همان نگرش انقلابی و اسلامی رایج در ایران است، مثل همان نمونهای که پیشتر از سید فضلالله قدسی نقل کردیم.
گروه سوم از شعرها نه مناسبت خاص افغانستانی دارد و نه ایرانی، ولی همان روحیۀ انقلابی اسلامی در آن حاکم است، مثل شعرهای عاشورایی و شعرهایی که برای فلسطین و دیگر مسایل جهان اسلام گفته شده است.
از محمدشریف سعیدی برای واقعۀ عاشورا:
میدود اسبی با یال پریشان در باد
پشت زین خشم دگر دارد طوفان در باد
مرد اگر داد زند صاعقهآسا، اینک
از تب حنجرهاش سوزد میدان در باد
تیغ اگر در کف این کوه نباشد، اینک
میرود سبزترین جنگل ایمان در باد (۸)
از سید حسین موحد بلخی برای فلسطین:
سوگند به خون، که دیر یاسین از ماست
آن سان که شکوه طور سینین از ماست
بر رغم یهودبارگیهای زمین
من میگویم، من، که فلسطین از ماست (۹)
البته الزاماً نمیتوان گفت که هر آنچه شاعران افغانستان در این زمینهها سرودهاند متأثر از شعر انقلاب اسلامی ایران بوده است. ولی لااقل میتوان گفت که این گروه شاعران در این توجه ویژه و پرتکرار خویش به این مضامین، از شعر کشور میزبان متأثر بودهاند. این را مقایسۀ آماری شعر داخل کشور افغانستان و شعر مهاجرت از نظر مضامین مطرح در شعرها تأیید میکند.
۲. وجه صوری
بیشترین تأثیری که از این وجه قابل رؤیت است، گرایش به شعر نوکلاسیک است. این قضیه وقتی بیشتر محسوس است که شعرهای متأثر از انقلاب اسلامی را که در محیط هجرت سروده شده است، با شعرهای داخل کشور در دهههای شصت و هفتاد مقایسه کنیم. به روشنی محسوس است که شعر داخل افغانستان ـ البته جریان زنده و فعال آن، نه جریان راکد سنتی و انجمنی ـ بیشتر در قالبهای نو است و متأثر از جریان روشنفکری ایران؛ در حالی که شعر مهاجرت در آن سالها بیشتر در قالبهای کلاسیک است.
از نظر زبانی و آرایههای ادبی هم این تأثیرها کمابیش قابل توجه است، به ویژه در مثنویهای وزن بلند که به سبک علی معلم سروده شده و پیشتر به آنها اشاره کردیم.
اثرات اجتماعی و فرهنگی
باید اعتراف کرد که با همه قرابت دینی، زبانی، تاریخی و فرهنگی مردم ایران و افغانستان، شناخت و وفاق دوسویه میان دو ملت در همه مقاطع زمانی در حد انتظار نبوده است. اگر از زمانهای قدیم که گاه جنگهای سهمگینی میان دولتهای دو کشور رخ داده و مردم بسیاری را رودرروی هم قرار داده بود بگذریم، در سالهای اخیر و حتی دوران مهاجرت نیز این روابط گاهی از مشکلات جنگ و مهاجرت و گاهی بزرگنماییها و حتی غرضورزیهای بعضی رسانهها تأثیر پذیرفته است.
در این میان به روشنی میتوان حس کرد که شعر پل پیوند خوبی میان بخشی از جامعۀ میزبان و میهمان بوده است. این خود از جهات گوناگونی قابل طرح است. بسیاری از شاعران مهاجر به تأثیر از شعر انقلاب ایران روحیۀ انقلابی و ارزشی قویتری یافتند، یعنی چه بسا که آثار حماسی و دینی شاعران انقلاب، در احساس، عاطفه و تفکر این شاعران اثر گذاشت. این یک اثر مستقیم است. اما جهت دیگر از این ارتباط، معاشرت و مؤانست شاعران دو کشور بود که خود سرایش شعرهایی با دغدغههای مشترک را در پی داشت. بسیاری از شاعران ایران برای افغانستان شعر گفتند، همچون قیصر امینپور با غزل «بیا که در دل طوفان شن روان باشیم» در کتاب «تنفس صبح» و یا سلمان هراتی با اشاراتی در بسیاری از شعرهای کتاب «از آسمان سبز» به مسایل افغانستان. این روند در سالهای اخیر شدت بیشتری گرفته است و به راحتی میتوان کتابی وزین از شعر شاعران ایران برای افغانستان فراهم کرد.
بسیاری از شاعران دو کشور از مسیر شعر با هم ارتباط ادبی و شغلی یافتند. جمعی از شاعران افغانستان در مطبوعات و دیگر رسانههای ایران حضور یافتند و بعضی از شاعران ایران به کارهای پژوهشی و اجرایی برای ادبیات افغانستان دست زدند که نمونۀ برجستهاش محمدحسین جعفریان است.
به همین نسبت میتوان گفت که شعر افغانستان بیش از دیگر هنرها و شاخههای ادبیات، از انقلاب اسلامی ایران تأثیر گرفته و در مقابل نیز گاه تأثیر گذاشته است. بیسبب نیست که شاعران افغانستان شناختهشدهترین فرهنگیان افغانستان در ایران هستند. به واقع یکی از چیزهایی که سبب شد نام افغانستان غیر از «صفحۀ حوادث» در دیگر صفحات روزنامههای ایران هم دیده شود، شعر بود. به واقع بالیدن شعر و شاعران مهاجر افغانستان در جامعۀ ادبی ایران، علاوه بر ثمرات ادبی چشمگیر خود، اثرات اجتماعی نیکویی نیز بر جای گذاشته و تا حدودی در تلطیف اذهان جامعۀ میزبان نسبت به مهاجران مؤثر بوده است.
چشمانداز آینده
باید پذیرفت که از اواسط دهۀ هفتاد به بعد، تأثیر سبکی شعر مهاجران افغانستان از شعر انقلاب کمرنگتر میشود. آن تشابه سبکی که میان کار این شاعران و مثلاً شعر علی معلم در دهۀ شصت دیده میشد دیگر پیدا نیست. این البته طبیعی است، چون جریان سرزنده و پویای شاعران مهاجر در دهۀ شصت غالباً جوان بود و در اوج تأثیرپذیری. در دهههای هفتاد و هشتاد این شاعران خود به رشد و بلوغی رسیدند و کم کم صاحب سبک و زبان مستقل شدند. چنین است که در این سالها اگر تأثیری از شعر انقلاب اسلامی دارند، در حال و هوای کلی شعرهاست، نه شاخصههای پررنگ سبکی. در واقع میتوان گفت که این تأثیر به شکل تنفس از اتمسفری مشابه رخ میدهد و باز در دهههای بعد به تدریج پنهانتر و حتی کمرنگتر میشود. حتی در مواردی خود این مهاجران بر یک نسل از شاعران ایران تأثیر میگذارند. یعنی کم کم تأثیرات از حالت یکجانبه به شکل متقابل میرسد.
اما جالب این است که تأثیرپذیری شعر افغانستان از شعر انقلاب اسلامی ایران، هرچند به مرور زمان از نظر شدت کمتر میشود، از نظر وسعت گسترش مییابد، بدین معنی که بعد از سقوط حکومت کمونیستی و پیروزی مجاهدین، راه ارتباطات فرهنگی و ادبی میان دو کشور قدری باز میشود. البته دهۀ هفتاد افغانستان سراسر جنگ است و ناامنی و اختناق طالبان. ولی از دهۀ هشتاد و با تحولات جدید در این کشور، این ارتباطات به ویژه در حوزۀ توزیع کتاب گسترش بیشتری مییابد. بعضی از شاعران پرورده در جوّ ادبی ایران هم به کشور بازمیگردند و منشأ تأثیراتی میشوند، مثل آصف رحمانی، سید فضلالله قدسی، محمود جعفری، عبدالشکور نظری، سید زکریا راحل و سید ضیاء قاسمی.
امروزه شعر نوکلاسیک در افغانستان رواجی چشمگیر دارد. البته قدری از این رواج، حاصل جریان طبیعی شعر فارسی در این سالهاست ولی انکار نباید کرد که بخشی از آن نیز حاصل تأثیر شاعران مهاجر است، چه تأثیر مستقیم به صورت بازگشت به وطن و حضور در محافل ادبی و مطبوعات کشور و چه تأثیر غیرمستقیم از راه کتابها و رسانههای مجازی.
ولی باز هم میتوان گفت که شعر انقلاب اسلامی ایران به میزان شایستگی و موقعیت خود در افغانستان شناخته شده است؟ پاسخ منفی است. هنوز و پس از گذشت ده سال از سقوط طالبان و بازشدن باب ارتباطات، با همه ارتباط وسیع اقتصادی میان دو کشور، دادوستد ادبی به میزان لازم و قابل انتظار وجود ندارد. در این سالها تعداد جلسات شعری که در افغانستان و با حضور شاعران ایران برگزار شده باشد، به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد. هیچیک از نهادهای ادبی ایران حضوری ثابت و دایمی در افغانستان ندارند. حضور دانشگاهی و اکادمیک ایران در آن کشور بسیار کمرنگ است و با این همه مسافرتهای گروهی شاعران انقلاب به دهلی و قونیه که سال به سال افزونی میگیرد، تا کنون کاروانی از شاعران ایران به سمت افغانستان به راه نیفتاده است.
چنین است که با وجود پیدایش جریانهای ادبی نیرومند در شعر فارسی ایران در سالهای اخیر، باز هم شاعران مطرح ایرانی در افغانستان، غالباً همانهایند که در آغاز این نوشته از آنان نام بردیم.
به واقع شعر انقلاب اسلامی ایران، بیشترین تأثیرش را بر شعر افغانستان در محیط مهاجرت و آن هم بر اثر یک وضعیت ناخواسته گذاشته است، بدون این که برنامهای برای این تأثیرگذاری در کار بوده باشد. ولی به راستی نمیشود این تأثیر به صورت برنامهریزی شده و با برنامههای فرهنگی مناسب، در فردای افغانستان و در داخل کشور هم محسوس باشد؟ این چیزی است که باید انتظارش را داشت.
منابع
انوشه، حسن و حفیظالله شریعتی، افغانستان در غربت، چاپ اول، تهران: نسیم بخارا، ۱۳۸۲.
پهلوان، چنگیز؛ نمونههای شعر امروز افغانستان؛ چاپ اول، تهران: نشر بلخ (وابسته به بنیاد نیشابور)، ۱۳۷۱.
ثروتی، بهروز؛ مویههای پامیر، شعر فارسی در افغانستان امروز؛ چاپ اول، تهران: الهدی، ۱۳۸۶.
قدسی، سید فضلالله؛ خاکستر صدا؛ چاپ اول، تهران: حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵.
کاظمی، محمدکاظم، پیاده آمده بودم، چاپ سوم، تهران: سوره مهر، ۱۳۸۸.
کاظمی، محمدکاظم، «کارنامۀ شعر هجرت در ایران اسلامی»، شعر، شمارۀ ۱۴، آبان ۱۳۷۳، صص ۲۳ ـ ۳۰.
مبارز، سید حسن؛ از شاخۀ انجیر؛ چاپ اول، مشهد: بدخشان، ۱۳۹۱.
مبشر، حمید، روایت تاریک غزل، چاپ اول، مشهد: سپیدهباوران، ۱۳۹۰.
مظفری، سید ابوطالب؛ سوگنامۀ بلخ، چاپ اول، تهران: حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱.
موحد بلخی، سید حسین؛ چارباغ خورشید؛ چاپ اول، تهران: عرفان، ۱۳۹۲.
پانوشت ها
- حسن انوشه و حفیظالله شریعتی، افغانستان در غربت، ص ۱۰۴
- سید فضلالله قدسی، خاکستر صدا، ص ۱۵.
- سید ابوطالب مظفری، سوگنامۀ بلخ، ص ۱۳.
- حمید مبشر، روایت تاریک غزل، ص ۵۷.
- قنبرعلی تابش، دورتر از چشم اقیانوس، ص ۱۹.
- محمدکاظم کاظمی، پیاده آمده بودم، ص ۷۱.
- سید حسن مبارز، از شاخۀ انجیر، ص ۲۸.
- محمدشریف سعیدی، قفلهای بزرگ، ص ۵۹.
- سید حسین موحد بلخی، چارباغ خورشید، ص ۱۰۱.