محمدحسین سرآهنگ

فیض حلاوت از دل بی‌کبروکین طلب‌

شعر: بیدل

نسخهٔ‌جلوه

به جهان جلوه رسیده‌ام‌، به هزار پرده دمیده‌ام‌

ثمر نهال حقیقتم‌، چمن بهار خداییم‌ (بیدل)

فیض حلاوت از دل بی‌کبروکین طلب‌

زنبور را ز خانه برآر، انگبین طلب‌

علاج خانهٔ زنبور نتوان کرد بی‌آتش‌

رکاب ناله گیرم تا ستاند از فلک دادم‌ (بیدل)

دست طلب به هرچه رسد، مفت عجز گیر

دور است آسمان‌، تو مراد از زمین طلب‌

گلی که بوی ندارد، بر او چمن حیف است‌

دلی که درد ندارد، بر او بدن حیف است‌

سری که سجده ندارد، بر او کفن حیف است‌

کسی که فهم ندارد، بر او سخن حیف است‌

بی‌پرده است حسن غنا در لباس فقر

دست رسا ز کوتهی آستین طلب‌

ز فرق تا قدم افسون حیرتی‌، بیدل‌

کسی چه شرح دهد معنی مگوی تو را (بیدل)

این آستان هوسکدهٔ عرض ناز نیست‌

شاید به سجده‌ای بخرندت‌، جبین طلب‌

مکن گردن‌فرازی تا نسازد دهر پامالت‌

که نی آخر به جرم سرکشیها بوریا گردد (بیدل)

خواهشم آخر به زیر بار منّت پیر کرد

پیکرم خم شد ز بس دست دعا برداشتم‌ (بیدل)

شبنم وصال گل طلبید آب شد ز شرم

از هر که هرچه می‌طلبی این‌چنین طلب

نسخهٔ شهد

[از ابتدا ناقص است]

الله نمی‌توان شدن، آدم باش[1] (بیدل)

فیض حلاوت از دل بی‌کبروکین طلب‌

زنبور را ز خانه برآر، انگبین طلب‌

نور دل در ترک لذات جهان خوابیده است

موم تا آلوده شهد است نتوان کرد شمع (بیدل)

دست طلب به هر چه رسد مفت عجز گیر

دور است آسمان، تو مراد از زمین طلب

پرواز بندگی به خدایی نمی‌رسد

ای خاک، خاک شو [که] بلند است آسمان (بیدل)

زمین را بهره بخشیدند از عشق

ندادند این شرافت آسمان را

به اوج سربلندی‌ها تلاش خاکساری کن

نهال این چمن گر ریشه دارد در زمین دارد (بیدل)

این آستان هوسکدهٔ عرض ناز نیست‌

شاید به سجده‌ای بخرندت‌، جبین طلب‌

شابت قیام و شیب رکوع و فنا سجود

در هستی و عدم نتوان جز نماز کرد (بیدل)

ای بیخردان طور تعین نگزینید

با سجده بسازید که اجزای زمینید

امروز پی نام و نشان چند دویدن؟

فردا که گذشتید، نه آنید، نه اینید (بیدل)

بی‌پرده است حسن غنا در لباس فقر

دست رسا ز کوتهی آستین طلب

شبنم وصال گل طلبید آب شد ز شرم

از هرکه هرچه می‌طلبی این‌چنین طلب

از هرکه خواهی امداد، اول تلافی‌اش کن‌

دستی اگر نداری‌، زحمت مده عصا را (بیدل)

[از اینجا پیوسته به این آهنگ، آهنگ «… شوق چو ویران باشد» شروع می‌شود.

[1] مصراع چهارم این رباعی است: بیدل، به سجود بندگی توأم باش…