Blog
اخلاق و شعر امروز
تمهید
اگر بعضی ملاحظات و پردهپوشیها را به کنار نهیم و جرأت بیان حقیقت به خود بدهیم، باید اعترف کنیم که جامعۀ امروز ما از نظر پایبندی به اخلاق و مبانی اخلاقی، هیچ وضعیت مطلوبی ندارد. و ضعف اخلاق روز به روز شدیدتر میشود، به ویژه در میان جوانترها. البته این که میگویم ضعف اخلاق، منظورم «پیروی از فرهنگ منحط غربی» نیست، بلکه حتی بر این باورم که یکی از مشکلات بزرگ همین است که اخلاقی بودن را فقط در «دوری کردن از فرهنگ منحط غربی» دیدهایم و سنجیدهایم، یعنی در ظواهر و وضع پوشش و امثال اینها، که این خود جای بحث بسیار دارد. ولی اگر حقیقت را دریابیم، امروزه بسیاری از عادات و افعالی که مثلاً نیم قرن پیش در سطح همین جامعه سخت ناپسند شمرده میشد، عام و عادی شده است. درستکاری، راستگویی، حلالخواری، احترام به والدین، کمک به همنوع، یتیمنوازی، صله رحم، پرهیز از ریا و حسد و کینه و کبر و خلاصه بسیاری از آموزههای اخلاقی، اکنون از دایرۀ انتظارات اخلاقی مردم بدر رفته است. من به این موضوع بسیار نمیپیچم، چون هم بحث از حوزۀ شعر به طور خاص بدر میرود و هم تخصص و وقوفی در مردمشناسی و دینپژوهی میطلبد که من ندارم. من در این میان میکوشم طرح پرسشی کنم و تا حد مقدور پاسخی فراهم آوردم در این باب که شعر ما در این میان چه میکند؟ آیا در عرصه حاضر است، یا مشغول کارهایی دیگر است.
اخلاقیات یا مناسک و مراسم؟
با این که انقلاب اسلامی یک انقلاب دینی و معنوی بود و گرایشی روشن به سمت اخلاق و معنویت داشت، وقتی کارنامۀ شعر انقلاب را مینگریم، سهم اخلاق را در آن بسیار کم مییابیم. شاید شاعران بااخلاقتر بودند، ولی در شعرشان، حتی شعرهای مذهبی، آموزههای اخلاقی کمتر ارائه شده است. در واقع یکی از کمرنگترین مضامین و موضوعات شعر این سه دهه، همین آموزههاست. من نمیگویم که شعر فارسی پیش از آن بسیار اخلاقمدار بوده است، ولی حداقل میتوان گفت که ما در این زمانه و در این جوّ فرهنگی و سیاسی، انتظار بیشتری داریم.
کمرنگی اخلاقیات در شعر امروز، عوامل متعدد دارد که بدان خواهیم پرداخت، ولی به گمان من یک عامل مهم، سیاست فرهنگی کشور در این سالها بوده است، بدین معنی که در میان حوزهها و ابعاد گوناگون مسایل دینی، بیشترین توجه به شعایر، مناسک و آداب و رسوم دینی شده است و دو عرصۀ بسیار مهم اخلاق و اعتقاد ـ با آن که ریشهایتر و مهمتر هستند ـ کمترین عنایت را از سوی دستگاههای فرهنگی، رسانهها و متولیان امر به خود دیدهاند.
به نظر میرسد که برای بسیاری از متولیان امور فرهنگی و تبلیغی کشور، «هویت مذهبی» از «ماهیت مذهبی» مهمتر بوده است. همان گونه که جوانی با لباس و ظاهر غیرمذهبی حتی اگر راستگو، درستکار، حلالخوار، بخشنده، نوعدوست و در واقع حاوی همه فضایل اخلاقی هم باشد، فردی «نامطلوب» به حساب میآید و برعکس. به گمان من عامل مهم در مغفول ماندن اخلاق و اعتقاد در شعر امروز، نوع نگرشی است که متأسفانه به دین، شعر دینی و انسان دینمدار وجود دارد.
هم از این روی است که معمولاً شعر و شاعری بیشتر مطلوب و مقبول نهادهای فرهنگی و رسانهها بوده است که در پرداختن به مدح و منقبت معصومین و شعایر و مراسم دینی، بیش از همه فعال بوده باشد. بیسبب نیست اگر امروزه شعر رضوی خوب، شعری به حساب میآید که حرم رضوی را بهتر توصیف کرده باشد، تا شعری که اخلاق رضوی در آن موج بزند، حتی بدون اشاره به نام امام رضا(ع) و حرم آن بزرگوار. و شاعر فاطمی خوب، شاعری به حساب میآید که توصیف سوزناکتری از واقعۀ شهادت آن حضرت بکند و احیاناً تعریض قویتری به عاملان آن واقعه داشته باشد.
مقتضیات هنری
اما برای این که همه برف را به بام مسئولان و متولیان کشور هم نینداخته باشیم، باید اعتراف کنیم که جامعۀ ادبی هم با تلقیای که از شعر در این قرن یا حداقل نیمقرن اخیر داشته است، در این قصور سهیم است. دیرگاهی است که شعر اخلاقی، و حتی گاه شعر اجتماعی و سیاسی نیز به جرم بدور بودن از شعر ناب، محکوم و مطرود دانسته میشده است و البته بیشتر این مطرود ماندن و به حاشیه رفتن نصیب شعر اخلاقی شده است.
حقیقت این است که شعر ناب و بدون تعهد اجتماعی و اخلاقی، تا حدود زیادی شبیه به آن لباس پادشاه شده است و مخالفت با آن، جرأت پذیرش بسیار اتهامها را طلب میکند. انتظار کاربرد و آن هم کاربرد اخلاقی از شعر داشتن، گونهای از ارتجاع ادبی دانسته میشود و بسیاریها برای این که به این ارتجاع متهم نشوند، از این نوع شعر میپرهیزند.
اما باید پذیرفت که نمونههای عینی شعر اخلاقی و طرز نگاه و سرایش بعضی شاعران اخلاقگرا هم در این مطرود ماندن بیاثر نیست. یعنی بسیاری از کسانی که میکوشند شعری اخلاقمدار بسرایند در عمل به موعظهگویی و خطابهسرایی کشیده میشوند.
در این میان متولیان نهادهای آموزشی و به ویژه تألیف و تدوین متون درسی هم بیتقصیر نیستند. من خود به خاطر دارم که در کتاب درسی سال دوم راهنمایی ما در افغانستان، این شعر از خاقانی درج شده بود:
خاقانیا! به سائل اگر یک درم دهی،
خواهی جزای آن، دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن، کرم، تو ای خواجه! بر منه
نام کرم به دادۀ روی و ریای خویش
این یک نصیحت اخلاقی است که به نظم درآمده است: نادرست بودن کرم کردن به امید پاداش. ولی رنگ و بوی شعری در این اثر آنقدر ناچیز است که از همان هنگام تا سالها بعد، خاقانی در نظرم شاعری «نظمسرا» و دارندۀ آثاری در همین حد تلقی میشد، چنان که سالها بعد وقتی قصیدۀ «ایوان مداین» را خواندم هیچ باور نمیکردم که شاعر آن، همان سرایندۀ قطعۀ فوق باشد.
پس به نظر میرسد که هر دو جانب، موافقان شعر اخلاقی و مخالفان آن، در ایجاد این تصویر نامطلوب از آن مؤثرند، همچنان که خود دین نیز از هر دو جانب چنین صدمههایی دیده است. تا وقتی که شعر اخلاقی ما پند و اندرز مستقیم دانسته شود، دشوار است که شاعران امروز را بتوان به سمت آن کشاند.
پس چه باید کرد؟
ما شعر را برای همین برمیگزینیم که ساده و مستقیم سخن نگفته باشیم و رنگی از هنر به کلام داده باشیم. وقتی این رنگ در کار نباشد و کلام فقط با وزن و قافیه از نثر متمایز شود، لاجرم نقض غرض شده است. ولی رنگ هنری دادن به محتوای اخلاقی هم خالی از دشواری نیست، چون بسیار وقتجذابیت کلام بر متناقضنماییها، آشناییزداییها و رندیهای شاعرانه متکی است. هم بدین سبب است که شعرهایی که در تعارض با آموزههای دینی و عرفی جامعه سروده میشود، گاه نوعی جذابیت هنری مییابد که در شعرهای همسو با عرف و اخلاق کمتر رخ مینماید. مثلاً شعرهایی را که در کارنامۀ شاعران فارسی در نکوهش میخواری سروده شده است در نظر بگیرید. اینها هیچگاه از نظر کمیت و کیفیت هنری با آنچه در ستایش میخوارگی سروده است برابری نمیکند. چرا؟ چون این کار خود یک پدیدۀ خلاف عرف و عادت است. پس هر آنچه مضمون با آن بسازیم، نمکی از این آشناییزداییها را دارد. بیدل آنجا که از میپرستی سخن میگوید، با این هنرنمایی تمام گفته است که
میپرستِ ایجادم نشئۀ ازل دارم
همچو دانۀ انگور شیشه در بغل دارم
و آنگاه که در مذمت شراب میگوید، سخنش کاملاً معمولی از کار درمیآید:
به دماغ افشرۀ عنب مپسند این همه تاب و تب
که ز سیر انجمن ادب فکند به عالم دیگرت
این بیتهای بیدل در نکوهش کینه و حسد را ببینید
فیض حلاوت از دل بی کبر و کین طلب
زنبور را ز خانه برآر انگبین طلب
بپرهیز از حسد تا فضل یزدانت قرین باشد
که مرحوم است آدم، هر قدر شیطان لعین باشد
اینها هیچگاه با این گونه بیتهای رندانۀ بیدل برابری نمیکند:
گر بهشتم مدعا میبود، تقوا کم نبود
امتحان رحمتی دارم، گناهی میکنم
ز حرف زهد به میخانه دم مزن بیدل
که تار سبحه در این بزم، خارجآهنگ است
همینطور است شعر «ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی» از حافظ در مقایسه با «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت» از هماو.
این دشواری بزرگی است و تا شعر اخلاقمدار ما نتواند از مستقیمگویی بپرهیزد، همچنان بدور از جذابیت خواهد ماند.
آیا به راستی راه گریزی وجود دارد؟ به نظر من میرسد که بله، ولی با پناه بردن به بعضی آرایههای ادبی که بتواند جای متناقضنمایی و آشناییزدایی را بگیرد و در عین حال به اندازۀ کافی دارای جذابیت باشد. یکی از اینها تمثیل و روایتگری است. پس بیسبب نیست اگر شاعران و شعرهای موفق در این عرصه، غالباً از این دو عنصر استفاده کردهاند. نمونهاش در شعر کهن ما آثار سعدی و مولاناست و در شعر امروز هم البته نمونههای بسیار دارد، مثل بعضی آثار نیمایوشیج، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، سلمان هراتی و بعضی دیگران. به نظر من شعرهایی مثل «کار شبپا» و «آی آدمها» از نیمایوشیج، «صدای پای آب» و «آب» از سهراب سپهری و «حیاط خانۀ ما تنهاست» از فروغ فرخزاد و «تدفین مادربزرگ»، «عید در سه نگاه» از سلمان هراتی نمونههای خوبی از شعرهای اخلاقی در عین رعایت نکات هنری هستند.
مدعامثل یا اسلوب معادله دیگر ابزار جذابیت شعرهای اخلاقی است و هم بدین سبب است که بیشترین شعرهای اخلاقمدارانۀ ما از دیروز تا امروز از این هنرمندی برخوردارند، از آن زمان که سنایی میگفت
چون علم آموختی از حرص، اینک ترس کاندر شب
چو دزدی با چراغ آید گزیدهتر برد کالا
تا آن زمان که صائب میگفت
آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
پس بیسبب نیست که بعضی از مؤثرترین شعرهای اخلاقی ما به ویژه در قالب تکبیت، همین شعرهایی است که به نوعی حالت مدعامثل دارد، و نباید تردید کرد که صائب استاد این فنّ است.
پایانه
به نظر میرسد که ما برای این که به یک برداشت متوازن و درست از ارتباط شعر و اخلاق برسیم، باید هم در نگرش خود نسبت به این نوع شعر تجدید نظر کنیم و هم آن مسیر باریک را پیدا کنیم، مسیری که در میانۀ شعر ناب و موعظههای منظوم قرار دارد و البته حرکت در آن، به دلایلی که گفته آمد، دشوار است. ولی مهمتر از همه اینها به نظر من دریافت ضرورت این کار است. نگاهی به وضعیت جامعه، غلبۀ ظواهر دینی بر امور باطنی و معنوی و از جانب دیگر بحران مخاطب و بیانگیزهبودن بسیاری از شاعران، میتواند اهمیت عنایت بیشتر به شعر اخلاقگرا و معنویتگرا را مسجل دارد، چون شعر وقتی از نیاز اصلی جامعه دور شود، مخاطبان اصلی خود را هم از دست خواهد داد.