محمدحسین سرآهنگ

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد

شعر: بیدل

دل انجمن محرم و بیگانه نباشد

جز حیرت ادراک در این خانه نباشد

در ساز فنا راحت عشاق مهیاست

بالین وفا بی پر پروانه نباشد

بی کسب صفا صید معانی چه خیال است؟

تا سنگ بود شیشه پریخانه نباشد

چون شانه کلید سر مویی نتوان شد

تا سینهٔ چاکت همه دندانه نباشد

افسون چه ضرور است به عزم مژه بستن؟

در خواب عدم حاجت افسانه نباشد

خلقی از خود رفت و اکنون ذکر ایشان می‌رود

کاروان خواب را افسانه‌ها دنباله‌اند (بیدل)

عالم همه محمل‌کش کیفیت اشک است

این قافله بی لغزش مستانه نباشد

دل گرد جنون می‌کند امروز بجویید

در خانهٔ ما بیدل دیوانه نباشد

پیشه بسیار است بیدل، بر خموشی ختم کن

سعی هر علم و عمل اینجا به پایان می‌رسد (بیدل)