Blog
نگاهی به شعر امروز غزنی
چکیده
غزنی پس از دوران درخشان ادبیاش در عصر غزنویان، تا قریب به سی سال پیش از امروز در یک فترت و رکود ادبی به سر برد. ولی از دهۀ شصت و در سالهای جنگ و جهاد در افغانستان و مهاجرت گروه وسیعی از مردم این کشور به جمهوری اسلامی ایران، شعر غزنی تحولی چشمگیر به خود دید و نسل جوان و نوجویی به میدان آمد که بعضی از شاعرانش امروز در کل کشور و حتی قلمرو زبان فارسی صاحب ناماند.
شاعران امروز غزنی را میتوان در سه نسل دسته بندی کرد. نسل اول، آنانی که در سالهای پیش از جنگ و جهاد و مهاجرت بالیدند و شعرشان ساختار و زبان سنتی دارد. نسل دوم نسل مهاجری است که بیشتر در حوزههای علمیۀ ایران رشد کرد و شعرش حال و هوایی تازه و کیفیتی ویژه داشت. نسل سوم در سالهای پس از جنگ و در مرحلۀ ثبات و امنیت در کشور پای گرفته و پایگاه اصلی آن داخل کشور است.
حضور بانوان در شعر غزنی در نسل اول هیچ محسوس نیست و در نسلهای دوم و سوم است که شاعران زن، هرچند به تعداد نه چندان در حد انتظار مطرح شدهاند.
تداوم نابسامانیها و مشکلات معیشتی در داخل کشور و نیز دشواریهای زندگی در محیط مهاجرت، بسیاری از شاعران غزنی را درگیر ساخته و از شعر دور کرده است. گروه وسیعی از آنان اکنون در کشورهای دیگر آواره شدهاند.
در داخل کشور نیز آنچه از شعر غزنی و در نسل جوان مشاهده میشود، بیشتر شاعرانیاند که در شهرهای دیگر بالیدهاند و متأسفانه هنوز کانونهای شعر و ادب در خود غزنی وجود ندارد تا بتواند پرورشدهندۀ شاعران جوان باشد.
مقدمه
منظور از «غزنی» در این نوشته ولایت (استان) غزنی است در جنوبشرق افغانستان و با مرکزیت شهر باستانی غزنی. قید «امروز» شاعرانی را در بر میگیرد که اکنون در قید حیات هستند، به اضافۀ چند شاعر که در سالهای جوانی بر اثر حوادثی درگذشتهاند ولی از نظر زمانی در این دوره میگنجند. منبع اصلی در این نوشته مشاهدات عینی مؤلف از شکلگیری جلسات و محافل شعری مهاجرین افغانستان در ایران و نیز کتاب «شعر امروز غزنی» به کوشش محمدحسین فیاض (تهران، ۱۳۹۱) است که کتابی جامع در این موضوع است و آثار و زندگینامۀ هفتاد شاعر فارسیزبان و سیزده شاعر پشتوزبان این ولایت را در خود دارد. من به سبب وقوف ناکافی بر زبان و ادب پشتو، از بررسی شعر و شاعران پشتوی غزنی درمیگذرم و فقط به شعر فارسی میپردازم.
نگاهی به سالهای دور
هرچند کانون بحث ما شعر امروز غزنی است، نگاهی گذرا به وضعیت شعر فارسی در چند قرن گذشته در این منطقه هم ضروری مینماید. غزنی پس از دوران درخشان ادبی خود در عصر غزنویان، دچار مصائب و نابسامانیهای بسیاری شد. در واپسین سالهای حکومت غزنوی این شهر به دست علاءالدین غوری معروف به جهانسوز، آتش زده شد و ویران گشت (۱۱۴۸ م). پس از آن این شهر با حملۀ غُزان مهاجمی که سلطان سنجر سلجوقی را شکست دادند مواجه شد و با برافتادن غزنویان دیگر شکوه و جلال پیشین را به دست نیاورد. (۱)
در سدههای پسین و در عصر سلسلههای سدوزایی و بارکزایی افغانستان که این کشور سراسر در آتش جنگهای داخلی میان شاهان و شاهزادگان میسوخت، غزنی در میانۀ راه کابل و قندهار یعنی دو کانون اصلی قدرت واقع بود و به همین لحاظ، یا عرصۀ جنگ بود و یا منبع تأمین لشکریان و آذوقه و ستور آنان. در این جنگها این شهر بارها دست به دست شد. در هر بار، منابع انسانی و طبیعی آن تاراج شد؛ قلعههای آن به توپ بسته شد و مردمش گاه به جنگ، گاه به اسیری و گاه به بیگاری گرفته شدند. (۲)
چنین شد که تا کنون، این عروس شهرهای قدیم افغانستان، هیچگاه نتوانسته است از نظر مادی و معنوی، تمدن و فرهنگ با شهرهایی مثل کابل، مزارشریف و هرات برابری کند.
طبیعتاً رشد شعر و ادب، هم آرامش و امنیت به کار دارد و هم رفاه نسبی و حمایت دولتی، و برای غزنی هیچیک از اینها به صورت درازمدت میسر نبوده است. به همین سبب است که در این چند صد سال تا ابتدای دورۀ مورد بحث ما، شاعری نامدار که حداقل در سطح افغانستان مطرح باشد، از غزنی برنخاست. بیشتر شاعران مطرح کشور از قبیل واصل کابلی، قاری عبدالله، غلامنبی عشقری، خلیلالله خلیلی، عبدالحسین توفیق، حیدری وجودی، واصف باختری، لطیف ناظمی و… برخاسته از کابل و هرات و نواحی شمال افغانستان بودهاند.
نسل اول از شعر امروز غزنی
شاعران امروز غزنی را در یک چشمانداز کلی میتوان در سه نسل تفکیک کرد. در این دستهبندی، نسل اول شاعرانیاند که قبل از دهۀ چهل قرن حاضر خورشیدی متولد شده و در سالهای قبل از جنگ و جهاد و در محیط آرام و بدون تپش کشور شعر رشد کردهاند، مثل محمد فکرت غزنوی، محمداکبر سنا، محمدحکیم معرفت، سیدحسین اصغری، احمدشاه رفیقی، عبدالغفور امینی و صبورالله سیاهسنگ. چنان که در زندگینامههای این شاعران در کتاب «شعر امروز غزنی» مشهود است، اینان غالباً مقیم داخل کشور بودهاند و پرورشیافتۀ جلسات و انجمنهای سنتی. به همین لحاظ شعرشان از تحولات شعر فارسی در این سه دهه بدور مانده و متکی بر مضامین و زبان سنتی است، چنان که در این نمونهها میبینیم:
محمداکبر سنا:
ما نه آنیم که فکر سر و سامانه کنیم
هـر چه داریم فدای ره جانانه کنیم
دل و جان در ره مژگان بلاجوی نهیم
عقل و دین در گرو نرگس مستانه کنیم
سالها پـیروی عقل نمودیم، ولی
چه شود گر به هوای دل دیوانه کنیم؟ (۳)
محمدحکیم معرفت:
ناله میداند که اینجا یک صدا پیچیده است
در شبستان عدم، ذکر بقا پیچیده است
عرض امکان زان تجلی جلوهها دارد به بر
در پس این پردهها یک آشنا پیچیده است
دیده میباید، زبان نالههایم نازک است
همدم خاموشیام در هر صدا پیچیده است (۴)
از این نظر در میان این نسل فقط صبورالله سیاهسنگ یک استثناست. او شاعری است نوپرداز و آشنا با تحولات شعر فارسی در دهههای اخیر. به چند زبان مسلط است و در حوزههای شعر، داستان، ترجمه و نقد ادبی کار کرده است. اینها از ثمرات حضور و تحصیلات او در کابل و تأثیر از جوّ ادبی و علمی آن شهر بوده است. این هم پارهای از یک شعر او.
خدا حافظ!
به جایی میروم اما نمیدانم کجا، این گونه آواره
نمیدانم، ولی شاید برای من به این زودی شقایقها نمیخندند
و هدهد برنمیگردد.
پرستوها! شما بیهوده میخوانید
تلاش و جستجوتان را رواق خانه پاسخ نیست
خدا را دست بردارید از این دیوار و سقف و پشت و پهلوها
خداحافظ گل لاله! خداحافظ پرستوها! (۵)
نسل دوم، طلاب مهاجر
منظور ما از این نسل، شاعرانیاند که رشد و بالندگیشان در سالهای جنگ و جهاد و مهاجرت بوده است، یعنی متولدین دهههای چهل و پنجاه قرن حاضر خورشیدی. به شرحی که در زیر خواهد آمد، هستۀ اصلی این گروه، طلاب مهاجر بودهاند.
بعد از کودتای ۷ اردیبهشت ۱۳۵۷ و استقرار دولت کمونیستی و متعاقب آن لشکرکشی شوروی سابق در دیماه ۱۳۵۸ به افغانستان برای حفظ آن رژیم در برابر قیامهای مردمی، گروه وسیعی از مردم افغانستان به کشورهای مجاور، بهویژه پاکستان و ایران مهاجرت کردند. در این مهاجرت، سهم شهرهای کوچک و روستاها بیش از شهرهای بزرگ بود، چون در شهرهایی مثل کابل و مزارشریف امنیتی نسبی برقرار بود. از نظر سنی هم جوانها انگیزۀ قویتری برای مهاجرت داشتند، چون در صورت باقیماندن در کشور، ناچار بودند که به خدمت سربازی بروند و در صف دولت قرار گیرند. چنین بود که در سالهای جنگ و جهاد و حتی در عصر طالبان جوانهای بسیاری از شهر غزنی و دیگر نواحی این ولایت مثل جاغوری، ناوُر، جغتو، مالستان، لومان و… از کشور مهاجرت کردند و مقصد بسیاری از اینان به دلیل قرابتهای زبانی و مذهبی، ایران بود. همینها بودند که پایهگذار شعر نوین غزنی شدند. (۶)
در آن سالها تحصیل در مدارس رسمی برای مهاجرانی که از افغانستان میآمدند هم منع قانونی داشت و هم با بضاعت مادی این مهاجران سازگار نبود. پس برای این جوانان مهاجر دو راه متصور بود: کارکردن برای تأمین معاش و یا تحصیل در مدارس دینی که هم تشریفات قانونی به کار نداشت و هم زندگی طلبه را تا حدی تأمین میکرد. چنین شد که بسیاری از این جوانان در حوزههای علمی شهرهای مختلف جذب شدند و به تحصیلات حوزوی پرداختند. البته بعضی از اینها بیش از این که مستعد فراگیری علوم دینی باشند، ذوق ادبی داشتند و بعضی از آنان کم کم از حوزههای علمی فاصله گرفتند و به فعالیتهای مطبوعاتی یا تحصیل در دانشگاه مشغول شدند.
با شکلگیری انجمنهای شعر مهاجرین در اواخر دهۀ شصت در مشهد و سپس قم و تهران، و نیز برگزاری کنگرههای سراسری شعر حوزههای علمیه در سطح ایران، این جوانان با دیگر شاعران هموطن خویش از دیگر نقاط کشور و نیز با شاعران انقلاب اسلامی ایران آشنایی و ارتباط یافتند. این ارتباطها و شرکت در محافل و مجامع ادبی، شکوفایی ناگهانی استعداد شعریشان را در پی داشت.
در اوایل دهۀ هفتاد بود که موجی از شاعران طلبۀ مهاجر ظهور کرد و بسیاری از این شاعران، از غزنی بودند. هم از این روی است که از چهل شاعری که در کتاب «شعر امروز غزنی» به این نسل تعلق میگیرند، به جز یک شاعر (حضرت وهریز) همگی حداقل سالهایی از عمر خویش را در ایران مهاجر بودهاند و قریب به سی تن از آنان در سالهایی از زندگی به فراگیری دروس حوزوی اشتغال داشتهاند.
اما درآمدن به کسوت طلبگی برای بعضی از این شاعران از سر اختیار بود و برای بعضی نیز چنان که گفتیم، از سر اضطرار و برای تأمین معیشت و مجوزهای اقامت در ایران. گروهی از این شاعران آنگاه که از این دغدغهها رهایی یافتند، از این کسوت بدرآمدند و تحصیلات دانشگاهی را پی گرفتند، به ویژه که در افغانستانِ دهۀ هشتاد دارندگان این تحصیلات موقعیت شغلی بیشتری داشتند. بعضی از اینان هم به دلایلی که گفته خواهد شد راه کشورهای دورتر را در پیش گرفتند.
باری، از شاعران برجسته و مطرح این نسل سیدنادر احمدی (۱۳۴۵ ش)، محمدحسین فیاض (۱۳۴۹ ش)، محسن سعیدی (۱۳۵۲ ش)، سید زکریا راحل (۱۳۵۲ ش)، حمید مبشر (۱۳۵۴ ش)، عبدالشکور نظری (۱۳۵۴ ش)، علیمدد رضوانی (۱۳۵۷ ش) و شکریه عرفانی (۱۳۵۷ ش) را میتوان نام برد. اینک به معرفی اجمالی و نقل پارهشعرهایی از چند تن از اینان میپردازیم.
محمدشریف سعیدی
محمدشریف سعیدی را میتوان تواناترین و پرکارترین شاعر امروز غزنی دانست. او مدتی در اصفهان و سپس قم تحصیل کرد و سپس راهی کشور سوئد شد. سعیدی در غزل و شعر آزاد تواناتر است و غزلهایش از نمونههای موفق غزل این نسل به حساب میآید. نوآوری و خلاقیت، مضمونآفرینی و بهرهگیری از عناصر و تجربههای زندگی انسان افغانستانی امروز، به شعر سعیدی برجستگی خاصی داده است.
پیرمردِ گدا سر کوچه سخت سرگرم رمل و گفتار است
میشود ساکت و سراپا گوش سر ساعت که وقت اخبار است
رادیو داغ میشود ز خبر، مرغکان میپرند از شاخه
مرغکان فکر میکنند انگار باز یک انتحار در کار است
مرغکان با هراس میگویند اعتمادی به این درختان نیست
فکر کن این درخت سبز انار پس از این لحظه چوبۀ دار است (۷)
قنبرعلی تابش
او هم از طلبههای دهۀ هفتاد بوده و اکنون مشغول ادامۀ تحصیلاتش در دانشگاه است. تابش بر قالبهای گوناگون شعر مسلط است و هرچند شعرش از نظر میزان خلاقیت و نوجویی به حدّ کار شریف سعیدی نمیرسد، از نظر دغدغههای اجتماعی و رنگ ملی و مذهبی خاص آن قابل تأمل است.
وطنم! دوباره اینک تو و شانههای پامیر
بتکان ستارهها را که سحر شود فراگیر
بتکان ستارهها را که ستارههای این شهر
همه یادگار زخماند، همه یادگار زنجیر
منم و امید روزی که تو را دوباره بینم
که شود به سان طاووس به هزار رنگ تصویر
گل و گندم و شقایق بدمد ز دشتهایت
ز بلند شانههایش شود آفتاب تکثیر (۸)
سید رضا محمدی
او از شاعران جوان این نسل است، از آنانی که در اواسط دهۀ هفتاد رشد کردند و تجربههای پیشگامان شعر مهاجرت را پیش روی داشتند. او با استفاده از این موقعیت و نیز استعداد ویژۀ شعریاش توانست به زودی مدارج ترقی را طی کند، به گونهای که در اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد از معروفترین شاعران جوان افغانستان در ایران به حساب میآمد و در مجالس و محافل شعر ایران محبوبیتی خاص داشت. او اکنون ساکن انگلستان است. شعر محمدی علاوه بر نوجوییهایی فراتر از نسل قبل، از احساس و عاطفهای عمیق بهرهمند است.
از گریه، از تب، از هیجان، میشوی شروع
از روزنامههای جهان میشوی شروع
چون ناله در محاکمۀ روزنامه ها
در سرمقالۀ همۀ روزنامه ها
ای کاست قدیمی آوازهای شرق
ای سرزمین منقلب رازهای شرق!
در روزنامهها خبرت را دمیدهاند
اصلاً خبر نه، خون سرت را دمیدهاند
با روزنامه خون تو دیوانه میشود
دیوانهوار وارد هر خانه میشود
هرکس به خواندن خبرت آرمیده است
با چشمهاش خون سرت را مکیده است
دیده به دیده با تو زمان منفجر شده است
خون تو در رگان جهان منتشر شده است (۹)
باری، شعر این شاعران از نظر قالب بیشتر در غزل و مثنوی و کمابیش شعر آزاد مشاهده شده است و از نظر موضوع غالباً با مسایل جهاد علیه روسها، جنگهای داخلی مجاهدین، اختناق عصر طالبان، تحولات سالهای اخیر و مسایل مهاجرت ارتباط داشته است. عاشقانهسرایی در اوایل دورۀ ظهور این شاعران کمتر است، ولی در سالهای پسین بیشتر نمود دارد، به ویژه در شعر سیدنادر احمدی و محمدشریف سعیدی.
نسل سوم و دنیای رنگارنگ
مراد ما از نسل سوم از شاعران غزنی، آنهاییاند که در دهۀ هشتاد یعنی سالهای بعد از جنگ و جهاد و حاکمیت طالبان، به کار شعر شروع کردهاند و غالباً در مرحلۀ فراگیری و تجربهاندوزی هستند. اینان متولدین دهۀ شصت هستند و برخلاف نسل قبل، خاستگاه بیشترشان داخل کشور است، نه محیط مهاجرت. از پانزده شاعری که در کتاب «شعر امروز غزنی» از این نسل به شمار میآیند، ده تن شان در داخل کشور بالیدهاند و هم در آنجا حضور دارند. این تغییر خاستگاه میتواند دو دلیل عمده داشته باشد: یکی توقف تدریجی مهاجرتها به سبب ثبات و امنیت نسبی و دیگری مساعد بودن محیط داخل کشور برای پرورش شاعران جوان، به نسبت سالهای قبل.
چون این نسل شاعران هنوز به مرحلۀ کمال شاعریاش نرسیده است، قضاوت دربارۀ کیفیت صوری و محتوایی و چهرههای برجستۀ آن دشوار است. ولی اینقدر میتوان گفت که این شعر از نظر محتوایی از آن دغدغههای پیشین سالهای جنگ و جهاد و مهاجرت کمابیش فاصله گرفته و شخصیتر و درونگراتر شده است. شعرها با زندگی انسان امروز، به ویژه انسان شهری که شاعر هم اکنون از آن جمع به شمار میآید بیشتر پیوند دارد و مضامین عاشقانه در آنها بیشتر از سالهای پیش است. این هم چند پاره از آثار این شاعران.
آصف آشنا:
تو ماه نه، تو گل نه، تو ماهی نه، تو صدف
تو چیستی که این همه خوبی، بگو صدف؟
من خس به روی آبم و تو در زلالها
کی میشود نشستن ما رو به رو صدف
هر لحظه را حسودی من میشود به آب
هر لحظه، او که میکندت شستوشو صدف (۱۰)
صفیه بیات:
کاش میشد پرندهای بودم، میزد از شوق، بال و پر سویت
میشدم تحفهای به دستانت یا گل سرخ، لای گیسویت
مثل هر سال خنده میکردی میزدی بوسه بر سر و رویم
میشدم کودکی، به یاد قدیم، مینشستم به روی زانویت
میدویدم همیشه بیپروا، ناز میدادیام رقم به رقم
دورم امروز از تو مادرِ من، شده دلتنگ، باز، آهویت (۱۱)
فرید حسرت:
گزارش داده مردی در میان جاده جان میداد
کسی از پشت کلکین دستهایش را تکان میداد
کسی از پشت کلکین با تمام دلخوشیهایش
به این دیوانه دست پرحنایش را نشان میداد
کسی اینسو برای بوسهای جان میدهد اما
کسی آنسو لبانش را برای دیگران میداد (۱۲)
محمد عرفانی:
خود را به خاکهای جهان عرضه میکنم
اما چه بیمقدار، چه بیمقدارم من:
گلفروشی با گل پلاسیده در دست
که به دروازۀ گورستان به گدایی نشسته است
زنجیر بر پای و قلاده به گردن
در جستجوی پنجههای همواره خواهند،
که بیایند و صاحبم شوند
تا بر سرم کلنگ اربابیشان فرود آید
مملوکشان شوم
اما چه بیمقدارم من:
شاخۀ گل پژمرده در دست گلفروش(۱۳)
سید ابراهیم محمدی:
گذاشت مرد نویسنده بین ما نقطه
تو را کشید کناری، سپس مرا نقطه
به خط بعد کشانید و بعد لت زد و بعد
گرفت دور و برم را هزارها نقطه
و بین آن همه حتی درست یادم نیست
چگونه برد مرا تا به انزوا نقطه
خوشش نیامد و من را به خط بعدی راند
و حذف کرد مرا سرد و بیصدا نقطه
سپس میان تمام ترانهها گفتند
چه داشت شخصیت قصه جز سه تا نقطه (۱۴)
در مجموع آثار این شاعران از نظر بهرهمندی از زبان و تجربههای انسان امروز، نسبت به نسل اول و حتی در مواردی نسبت به نسل دوم شاعران غزنی تفوق دارد و این ما را به آیندۀ شعر این ولایت در سالهای پیش روی امیدوارتر میسازد. البته این را نباید نادیده گرفت که شعر نسل دوم از نظر درد و رنجی که در آن متجلی بوده و همین از اسباب موفقیت آن در عرصۀ شعر امروز فارسی بوده است، جایگاه ویژۀ خود را دارد و بعید است که به این زودیها در شعر افغانستان تکرار شود.
بانوان شاعر
در کتاب «شعر امروز غزنی» فقط شعر شش شاعر زن دیده میشود و این نشانۀ کمرنگ بودن حضور شاعران زن در افغانستان است، به دلایل اجتماعی که در اینجا قابل تفصیل دادن نیست. ولی نکتۀ قابل توجه این است که چهار تن از این شش تن، متعلق به نسل سوم اند، دو تن از نسل دوم و در مقابل در نسل اول هیچ زنی نیست. پس به نظر میرسد که شعر زنان غزنی به مرور زمان از نظر کمیت و البته کیفیت پررنگتر شده و انتظار میرود که این رشد در آینده هم ادامه یابد. این هم دو پاره شعر، از دو نسل زنان شاعر غزنی.
شکریه عرفانی:
به یاد هیچ نقشهای نخواهد ماند
خیابانهایی
که در آن نفس میکشیم
نه سرکهای سوختۀ «غزنین»
نه سنگفرشهای تاریک «مسکو»
نه حتی این شهر
فرقی نمیکند کجا دستانم را میان انگشتانت میفشاری
و به لبهایم خیره میمانی
فرقی نمیکند
کجا
کنار چه رنگ پرچمی
میایستی
سردت میشود
و دو پیاله قهوۀ داغ سفارش میدهی (۱۵)
معصومه اشرفزاده:
درست مثل همیشه، تو را نمیبینم
مگر کجای زمینی؟ چرا نمیبینم؟
چگونه است که چشمم تو را نمیبیند
و این دلی که از عشقت جدا نمیبینم
چگونه است که وقتی برای دیدن تو
به هرچه مینگرم، جز خدا نمیبینم؟
چه سرزمین غریبیاست این جهان، بی تو
میان این همه یک آشنا نمیبینم (۱۶)
امروزِ شاعران غزنی
در این تردیدی نیست که مهاجرت بخت بلندی برای شعر غزنی به همراه داشت و آنچه از شعر امروز این ولایت در عرصۀ ادب فارسی مطرح است، حاصل سالهای مهاجرت است. ولی این موقعیت برجسته بسیار تداوم نیافت. سختیها و محدودیتهای محیط مهاجرت هم از نظر تحصیل و هم از نظر معیشت، کم کم عرصه را بر این شاعران تنگ کرد، به ویژه بر آنانی که قصد ادامۀ تحصیل و یا فعالیت در محیطی خارج از حوزۀ علمیه داشتند.
بعضی از این شاعران مثل محمود جعفری، سیدزکریا راحل، عبدالشکور نظری و حفیظالله شریعتی به داخل کشور برگشتند. ولی متأسفانه بیثباتی سیاسی، وضعیت نابسامان اقتصادی و تبعیضها و تعصبات قومی رایج در افغانستان که غالباً مانع حضور پررنگ بعضی اقوام در مجامع علمی و نهادهای رسمی کشور میشود، همواره سنگ راه این شاعران بوده است.
هم از این روی، بسیاری از شاعران مهاجر راه کشورهای دیگر پیش گرفتند و به مهاجرتی دوباره تن دادند، مثل محمدشریف سعیدی، سید نادر احمدی، سیدرضا محمدی و شکریه عرفانی. اینان گاه در محیط جدید زندگی به فعالیت ادبی ادامه دادند و گاه شعر را از دست نهادند، ولی به هر حال ارتباطشان با داخل کشور و یا لااقل مهاجرین مقیم ایران روزبهروز کمرنگ شد.
بعضی دیگر از شاعران در ایران باقی ماندند، اما در خم و پیچ مشکلات زندگی، نتوانستند شعر را به درستی پی بگیرند. تنگناهای معیشتی و محدودیتهای اداری برای کار و تحصیل، از آنان کارگرانی ساخت که شعر را جز در ایام فراغت از کارهای سخت، نمیتوانستند پی بگیرند. شعر «کارگر» از علیمدد رضوانی که خود سالها از عمرش را در کارهای ساختمانی گذرانده است، تصویرگر این وضعیت است:
و خوب یاد گرفتم که کور و کر باشم
همیشه در دل این شهر باربر باشم
و خوب یاد گرفتم که مُفت کار کنم
که در حساب شما سود بیشتر باشم
که تو بخوابی و من با خیال آشفته
به خواب پشت کنم، مردِ رُفتگر باشم
درون کوره بسوزم که با تمام وجود
ز خشت خشت بنای شما خبر باشم
بگو چگونه بمیرم برای شهر شما
که خوب جلوه کنم، خوب کارگر باشم (۱۷)
در مجموع باید پذیرفت که شعر امروز غزنی هنوز در مبدأ اصلی خود یعنی زادگاه این شاعران، جایگاه شایستۀ خود را بازنیافته است. در حالی که در کابل، مزارشریف، هرات و حتی بعضی شهرهای کوچکتر انجمنهای ادبی فعالاند و زمینه برای بروز و ظهور استعدادهای جوان میسر است، شعر جاندار و توانمند غزنی همچنان در مهاجرت به سر میبرد و حتی از نسل جدید و ساکنان داخل کشور هم فقط آنانی توانستهاند خود را به مدارجی از کمال برسانند که در کابل، هرات و شهرهای دیگر پرورش یافتهاند، چنان که آصف آشنا، طاهره فراسو، پرویز قرین، فرید حسرت و بنیاد امید در کابل، روحالله محمدی در مزارشریف و سید روحالله رضوی در هرات تحصیلات دانشگاهی را گذراندهاند و رشد شعرشان حاصل حضورشان در این شهرها بوده است.
از این میتوان نتیجه گرفت که چه بسا شاعران جوان بااستعدادی در گوشه و کنار این ولایت هستند که به سبب دست نیافتن به امکانات و محیط مساعد از رشد بازماندهاند و استعدادشان ناشکفته مانده است. با این وصف به نظر میرسد که تشکیل نهادهای آموزشی و محافل ادبی در خود غزنی میتواند استعدادهای نهفتۀ بسیار این سامان را از تلف شدن نجات دهد. امیدواریم که انتخاب غزنی در سال حاضر به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام، به مسئولان امر انگیزۀ بیشتری برای حمایت از شعر و شاعران غزنی بدهد.
منابع
غبار، میر غلاممحمد، افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول، تهران، نشر عرفان، ۱۳۹۰، ص ۲۱۱.
فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: عرفان، ۱۳۹۰، باب هفتم تا سیزدهم.
فیاض، محمدحسین، (گردآورنده)، شعر امروز غزنی، زیر چاپ.
پانویسها
۱-غلاممحمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ص ۲۱۱.
۲- همان. و نیز رجوع کنید به: میر محمدصدیق فرهنگ، افغانستان در مسیر تاریخ، باب هفتم تا سیزدهم.
۳- محمدحسین فیاض، شعر امروز غزنی، صفحۀ ۱۶۸.
۴-همان، صفحۀ ۲۷۰.
۵-همان، صفحۀ ۱۷۱.
۶-شکلگیری جریان شعر مهاجرت در ایران، بر پایۀ مشاهدات عینی نویسندۀ این مقاله نوشته شده است.
۷-همان، صفحۀ ۱۶۴.
۸- همان، صفحۀ ۷۷.
۹- همان، صفحۀ ۲۵۶.
۱۰- همان، صفحۀ ۳۹.
۱۱- همان، صفحۀ ۷۰.
۱۲- همان، صفحۀ ۹۳.
۱۳- همان، صفحۀ ۲۱۴.
۱۴- همان، صفحۀ ۲۵۲.
۱۵- همان، صفحۀ ۲۱۰.
۱۶- همان، صفحۀ ۳۲.
۱۷- همان، صفحۀ ۱۲۱.
(این مقاله در پاییز ۹۲ در همایش غزنی و ادب فارسی که از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی در تهران برگزار شد ارائه شد و در مجموعه مقالات آن همایش منتشر شد.)